قیمت

با آن دستخط نوآموزانه ام برای سمیرا مینویسم:
«تا سهیلا را نکشته، خودت را سریع برسان…»
ننه کاغذ را میگیرد، جاگیرش میکند در درب قوطی مربا که از پستو آورده بود.
به سمت ایوان نگاه هراسانی می اندازد، میخواهد آقا نبیند چه میکند. رنگ از رخش پریده و نفسهای به شماره افتاده اش نمیگذارد به باسواد بودنم افتخارکنم.
آهسته میگوید: “زود باش ننه تا نعش خواهرتو ندیدی.“
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.